جدول جو
جدول جو

معنی هفت زرده - جستجوی لغت در جدول جو

هفت زرده
(هََ زَ دَ / دِ)
نرگس صدبرگ را گویند، و به عربی عبهر مضاعف خوانند. (برهان). بهترین نرگسها که صدبرگ نیز گویند و به تازی عبهر مضاعف. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
هفت زرده
گل نرگس صدبرگ که آنرا بهترین نرگسهادانند عبهرمضاعف
تصویری از هفت زرده
تصویر هفت زرده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت مرد
تصویر هفت مرد
هفت دسته مردان خدا، برای مثال گردنکش هفت چرخ گردان / محراب دعای هفت مردان (نظامی۳ - ۳۶۹)، اصحاب کهف، هفت تنان، حضرت محمد و خلفای راشدین و حسنین
فرهنگ فارسی عمید
(هََ دَهْ)
هفده. (ناظم الاطباء). رجوع به هفده شود، آراسته و زینت کرده و زیورپوشیده و مزین. (برهان) (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(هََ گِ رِهْ)
کنایت از هفت آسمان. (برهان) :
گر هفت گره به چرخ دادی
هفتاد گره بدو گشادی.
نظامی.
، کنایت از هفت زمین یا هفت کشور. (برهان) :
زین دو سه چنبر که بر افلاک زد
هفت گره بر کمر خاک زد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََدِهْ)
هفت آسمان، هفت اقلیم. (برهان). هفت ده خاکی. هفت رقعۀ ادکن:
کعبۀ جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند.
خاقانی.
بر در این هفت ده قحط وفاست
راه شهرستان جان خواهم گزید.
خاقانی.
- هفت ده خاکی، هفت ده. هفت اقلیم:
کم زنم هفت ده خاکی را
دخل یک هفتۀ دهقان چه کنم ؟
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنایه از هفت پردۀ چشم است که صلبیه، مشیمیه، شبکیه، عنکبوتیه، عنبیه، قرنیه و ملتحمه باشد. (برهان). رجوع به هفت پرده شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
از قرای مرو است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هََ کُرَ / رِ)
هفت آسمان را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ گِ)
کنایه از هفت آسمان است. (یادداشت مؤلف) :
ز پرورده سیر آید این هفت گرد
شود بی گنه کشته چون یزدگرد.
فردوسی.
به فرمان شاه جهان یزدگرد
که سالار بد اندر این هفت گرد.
فردوسی.
به ژرفی نگه کن که با یزدگرد
چه کرد این برافراخته هفت گرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ دَ / دِ)
آفت رسیده. کشتی به آفتهائی چون تگرگ و شجام و ملخ و سن و زنگ و سیل دچارشده
لغت نامه دهخدا
(هََ پَ دَ / دِ)
هفت پردۀ چشم. (از برهان) :
اشک حرم نشین نهان خانه مرا
زآنسوی هفت پرده به بازار می کشی.
حافظ.
، هفت آسمان. (برهان) :
چرخ مشعبد از رخ عابدفریب تو
در زیر هفت پرده خیالی نیافته.
سعدی.
، هفت پردۀ ساز. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ / دِ)
آرایش کرده. آراسته. دارای آرایش کامل. هرهفت کرده:
سحرگه این عروس هفت کرده
برون آمد به ناز از پشت پرده.
نظامی.
رجوع به هرهفت کرده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفت راه
تصویر هفت راه
هفت پرده چشم
فرهنگ لغت هوشیار
آگفته مبتلا بافت آسیب دیده و آفت زده: کشتی آفت رسیده زراعت آفت رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هست کرده
تصویر هست کرده
بوجودآورده پدیدآورده: (وچرا جایزنبود که هست کن هست کرده بود) یا هست کرده اول. عقل: (پس امرکه هست کردنست وعقل که هست کرده اول است پیشی ندارند بریک دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت ده
تصویر هفت ده
هفتاد (710 70) -2 زینت کرده آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پرده
تصویر هفت پرده
هفت پرده چشم: (ای دردو ثاق وهفت پرده برتودوعروس جلوه کرده) (تحفه العراقین) (اشک حرم نشین نهانخانه مرا زان سوی هفت پرده ببازارمیکشی) (حافظ) توضیح بعقیده قدماچشم ازهفت پرده یاطبقه مرکب است: ملتحمه که از همه بیرون ومماس باهواست، قرنیه
فرهنگ لغت هوشیار